Select Page

  • تاریخ انتشار: ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

زیتون-«مرکز ایرانی مطالعات سیاسی»‌ در یک سال گذشته، به منظور «بررسی واقعیت‌های موجود و شرایط واقعی ادامه مبارزات ملی و «آسیب شناسی جنبش «زن، زندگی، آزادی» سلسله نشست‌هایی را با همفکری و همکاری شخصیت‌های صاحب‌نظر و تحلیل‌گر ایرانی در شهرهای مختلف اروپا برگزار کرد .

آن‌چه در ادامه می‌آید جمع‌بندی و گزارشی است  از  دو  نشست/سمینار در پاریس و جلسات‌ لاهه (هلند)، استکهلم (سوئد)، وین (اتریش) و نهایتا کلن (آلمان) با شرکت بسیاری از ایرانیان نخبه و علاقمند ذیل محور‌های «یاد، ایده ،امید». این گزارش از سوی مرکز ایرانی مطالعات سیاسی تهیه و نسخه فارسی آن برای انتشار در اختیار زیتون قرار گرفته که در ادامه می‌آید.

مقدمه:

۴۵سال پس از استقرار یک حکومت مذهبی انحصارگرا در ایران، علیرغم اینکه سالهاست حکومت مقبولیت و محبوبیت اجتماعی خود را از داده است،‌ صحنه سیاسی  ایران همچنان در انتظار ظهور یک نیروی متحد و منسجم مقبول و منطقی است که توانائی تغییر بنیادین این وضعیت را داشته باشد.

این در شرایطی است که به ویژه در سالهای اخیر، بارها مردم از هر حربه‌ای که در اختیارشان بوده برای ابراز انزجار استفاده کرده‌اند و هر بار نیز متحمل پرداخت هزینه‌های سنگینی هم شده‌اند.

تازه‌ترین نمونه اینگونه اعتراضات که در تاریخ مبارزات مردمی ایران جایگاه ویژه‌ای دارد موج اعتراضات و مقاومت‌های وسیع سال ۱۴۰۱ بود که در آن، توده‌های مردم، در پی قتل مهسا امینی با دست خالی و پایداری غیرقابل تصور، توانستند صدای رسا و حق‌طلبانه خود را نه تنها به گوش همگان در سراسر کشور بلکه در سراسر جهان با شرکت در جنبش بزرگ و با شکوه «زن، زندگی، آزادی» برسانند.

اما،‌ علیرغم تمام فداکاری‌های بی‌شائبه‌ای که توجه افکار عمومی جهان را به میزان مخالفت و تنفر مردم ایران از رهبر و نظام جمهوری اسلامی جلب کرد، حاکمیت ظالم توانست در نهایت با کشتن بیش از ۵۰۰ نفر، شلیک هدفمند به چشم‌ها و کور کردن بیش از ۲۰۰۰ تن و بازداشت بیش از ۲۲۰۰۰ معترض، این جنبش را سرکوب کند.

ولی تجربه‌های تاریخی نشان داده است که سرکوب مخالفان و اعمال خشونت بی رویه، تحت هیچ شرایطی قادر به پایان بخشیدن به مبارزات ملی و حق طلبانه مردم نیست؛ اما برای پیش بردن اهداف مورد نظر، باید با توجه به تمام تجربیات سال های گذشته به دنبال راهکارهای جدید و کارسازی بود که بتواند با عملکرد صحیح و از هر لحاظ حساب شده، نظام حاکم را چنان به چالش بکشد که دیگر هرگز نتواند با اتکا به سرکوب، صدای مخالفان را ساکت و مطالبات مشروع آنها را نادیده بگیرد.

با توجه به نکات فوق، «مرکز ایرانی مطالعات سیاسی»‌ در یکسال گذشته، بانی برگزاری  دو نشست/سمینار در پاریس بود. نخست به منظور بررسی واقعیت‌های موجود و شرایط واقعی ادامه مبارزات ملی و دوم، «آسیب شناسی جنبش «زن، زندگی، آزادی» که هر دو‌ نشست با همفکری و همکاری چندین شخصیت صاحب نظر و معتبر ایرانی برگزار شد.

دست‌آورد نشست‌های پاریس زمینه ساز برگزاری سلسله نشست‌های دیگری تحت عنوان «یاد، ایده، امید» در شهرهای لاهه (هلند)، استکهلم (سوئد)، وین (اتریش) و نهایتا کلن (آلمان) شد که با شرکت بسیاری دیگر از ایرانیان نخبه و با صلاحیت و از همه مهمتر، علاقمند،‌ اکنون می‌تواند اهداف و اولویت‌های این بحث و مقوله سرنوشت‌ساز را به  مراحل بالاتری ببرد و به یک جمع بندی موثر و مُثمر ثمر نزدیک سازد.

از پاریس تا کلن؛ طرح مسئله

چنانکه گذشت، نشست‌های دوگانه پاریس، مقدمه‌ای بر نشست‌های چهارگانه در چهار شهر اروپا بود. تلقی برگزار کنندگان این بود که قدم اول در هر تلاش موثر و مُثمری، واقع‌بینی است و «بررسی واقعیت‌های گذار» نخستین کاری است که در تحلیل‌ها و برنامه‌ریزی‌ها باید صورت گیرد. در این بررسی نکات زیر مورد توجه قرار گرفت و در سلسله نشست‌های بعدی هم دنبال شد:

۱/یکی از مشکلات آلترناتیوسازی‌ها در خارج از کشور در ۴ دهه گذشته این بوده که بر اساس نگاه نزدیک‌بینانه‌ای به سرنگونی حکومت شکل می‌گرفتند و البته بعد از مدتی هم از بین می‌رفتند.

۲/در پروسه شکل گیری بدیل و آلترناتیو، این جنبش‌ها هستند که بدیل‌ها را می‌آفرینند و نه برعکس. یکی از مشکلات آلترناتیو و شوراسازی‌ها در خارج از کشور همواره این بوده که به جای اینکه جنبشها سازمانهای بدیل را بیافرینند این بدیلها بودند که میخواستند جنبشها را بوجود بیاورند. اما فرزندان والدین را نمی زایند و این والدین هستند که باید فرزندان را به دنیا بیاورند.

۳/در بین همه جریانات، اعم از مشروطه‌خواه، جمهوری‌خواه، فدرالیست، ملی و غیره، گرایشات دگرستیز و انحصارطلب وجود دارد، اما در میان همه این جریانات، گرایشات دگرپذیر و میانه‌رو هم قرار دارد. به نظر میرسد آلترناتیو را در این مجموعه باید جستجو کرد؛ به خصوص در داخل کشور و به ویژه در داخل زندان‌ها که وجدان در بند شده جامعه ایران هستند.

۴/وقتی درباره آلترناتیو و سازماندهی و تشکیلات بحث میشود نباید ذهن‌ها فقط معطوف به خارج از کشور باشد، برعکس باید بر داخل متمرکز شود. در داخل، هم جامعه صنفی دیده می‌شود، هم مدنی و هم سیاسی. و این ظرفیت داخلی البته نیاز به ظرفیت پشتیبانی ایرانیان خارج از کشور دارد.

۵/نمونه‌هایی از اشتراکات در گفتمانِ آلترناتیو «سکولاریسم و جدایی دین و دولت، دموکراسی پارلمانی، پذیرش تکثر جامعه ایران، رفع انواع تبعیضات (طبقاتی، جنسی و جنسیتی، اتنیکی و مذهبی و زبانی)، سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملی و…» است و نمونه‌هایی از اختلافات: «وجود یا عدم وجود مقام مادام‌العمر، فدرالیسم، برنامه‌های اقتصادی، اصالت‌دهی به داخل یا خارج، رهبری فردی یا جمعی، نحوه مواجهه با نهادها و قدرتهای خارجی و…». هرچند مشترکات بین مخالفان آن‌قدر مهم است که برای ساختن یک گفتمان جایگزین کافی است. بنابر این ما اگرچه به «گفتمان آلترناتیو» نزدیکیم اما از «آلترناتیو سیاسی- تشکیلاتی» هنوز دوریم و این یکی از واقعیت‌های گذار است.

۶/جمهوری اسلامی هنوز عناصر پایدار و نگهدارنده ای دارد، بر همین اساس است که پرسش کنونی راهبردی این است که چگونه اکثریت معترض می‌تواند بر اقلیت حاکم پیروز شود. نیاز مبرم کنونی ما شبکه‌های کوچک اما انبوه و مویرگی در سراسر ایران است؛ که به تدریج هم در حال شکل گیری است. در آلترناتیو سازیهایِ تا کنونی به جای حرکت از ساده به پیچیده، با مرحله سوزی، از پیچیده‌ترین و عالی‌ترین شکل شروع کرده‌اند یعنی ائتلاف. در حالی که باید ابتدا بلوک‌های سیاسی نزدیک به هم شکل بگیرد و به تدریج این بلوک‌ها با هم گفتگو و همسویی بکنند.

 جمع‌بندی فشرده چهار نشستِ “یاد، ایده، امید”

برای مردم و کشور ایران، به جز جنگ هر چیزی از ج.ا کم خطرتر، کم ضررتر و بهتر است.

اما برای تحلیل اوضاع سیاسی ایران، ما باید همیشه یک مربع چهار ضلعی را در نظر بگیریم که اضلاع آن مردم، حکومت، نیروهای سیاسی و مدنی و بالاخره شرایط بین‌الملل است. هر چهار متغیر این معادله سیال هستند و مرتب تغییر می‌کنند. بنابراین آینده را نمی‌توان فیکس دید و راه حل های تک‌نسخه‌ای داد.

اصل طلایی شناخت جامعه ایران دیدن تکثر است که اگر کسی آن را نبیند و یکسان سازی کند، هیچ شناختی از جامعه ایران ندارد. نیروهای مختلف می‌دانند، نیروهای مخالف آنها نیز در جامعه حضور دارند.

ما در ایران «خود اکثریت‌پندار» زیاد داشته‌ایم. یک زمان روحانیت بود، یک زمان مجاهدین و زمانی دیگر اصلاح‌طلبان، الان هم ممکن است سلطنت‌طلب‌ها باشند. جریاناتی که دچار عارضه خود اکثریت‌پنداری می‌شوند به سمت نادیده‌انگاری و حذف دیگری می‌روند. ولی فراز و نشیب تاریخ نشان داد که این تصورات نادرست است و همه با درصدهای کم و زیاد در اقلیت هستند و چون همه در اقلیت هستیم باید با هم کنار بیاییم؛ مثل دولت‌های ائتلافی در کشورهای دموکراتیک. این یک نقطه بلوغ سیاسی و مدنی جامعه ایران است که ما به دگرپذیری برسیم و دگرپذیری مستلزم گفتگو و خوب شنیدن و خوب فهمیدن طرف مقابل‌مان است.

پذیرش دفاع از حقوق کسانی که از ما نیستند یک نقطه عطف تاریخی است. به نظر میرسد جامعه ما اگر این افراطی‌های پرسروصدای کم‌عقل و بعضاً نفوذی بگذارند، در حال رسیدن به این بلوغ سیاسی است.

در همه جریانات افراد و گرایشات افراطی دگرستیز وجود دارند اما در همه این جریانات افراد و گرایشات دگرپذیر هم هستند. همه باید به طور روشن با گرایشات دگرستیز برخورد کنند.

ما نیاز به گفتگو، رابطه و همسویی میانه‌روهای دگرپذیر (و نه دگرستیز)، بین همه جریانات سیاسی و مدنی داریم. دگرستیزها فحاش‌اند، برای خودشان حق انحصاری قائل‌اند، خود مرکزبین‌اند، خود اکثریت‌پندارند و… . این‌ها بخشی از مشکل‌اند و نه راه حل.

یک ضرورت راهبردی سیاست ورزی عملی در ایران همزبانی و همسویی عملی همه نیروها روی یک خواسته مشترک است:«استقرار حاکمیت ملت به جای حاکمیت ولایت». اصل هم تحولات داخل کشور است و فراموش نکنیم که خارجی‌ها علیرغم آن همه تجلیل از جنبش مهسا ولی نهایتا با حکومت کنار آمدند.

در جنگهای جهانی اردوگاه سوسیالیسم و اردوگاه سرمایه‌داری علیرغم باورهای بسیار متضادشان علیه فاشیسم متفق شدند. در انتخابات‌های متعددی در کشورهای غربی نیز چپ و راست علیه راست افراطی به وحدت در عمل می‌رسند.

تکیه‌گاه اصلی ما مردم، جامعه مدنی، جنبشهای مردمی و مقاومت مدنی است؛ دو حوزه دیگر یعنی تغییرات درون حکومت و ریزشهای آن و نیز حمایتهای بین‌المللی میتواند مکمل آن بستر اصلی باشد.

گفتگو و همسویی میانه‌روها به دو دلیل ضرورت مبرم راهبردی دارد: «تجمیع» نیرو برای «گذار» از استبداد سنگین و سهمگین دینی و تمرین «تکثر» برای شکل‌گیری یک «دموکراسی کارآمد»(و توسعه‌گرا) برای «بعد از گذار». و گرنه ما در مرحله پیشاگذار دچار تشتت و تخریب یکدیگر به جای همسویی علیه مانع اصلی خواهیم شد و پس از گذار هم دچار وضعیت جنگ همه با هم و حتی بی‌دولتی. در یک دولت توسعه‌گرا و دموکراتیک همه ظرفیتهای ملی برای ساختن ایران و بهبود زندگی مردمانش به کار می‌رود و نه برای حذف یکدیگر.

سیاست ما باید نسبت به بدنه حکومت «دیر آمدی، خوش آمدی» باشد، نه اینکه چرا آمدی، قبلا کجا بودی و… . به این شکل مای تغییرخواه همچنان متفرق و جبهه مقابل متحد خواهد بود. این بلایی است که حزب جمهوری اسلامی در ابتدای انقلاب سر همه نیروهای روشنفکر و سیاسی آورد.

هر گونه سازماندهی و راهبری و رهبری باید در برگیرنده سه حوزه باشد: جریانات سیاسی، نهادهای مدنی و تشکلات صنفی و نه تنها یکی از آنها و نه با این نگاهِ که جریانات سیاسی مافوق همه‌اند.

ادبیات «تغییر» در جهان مدتهاست از دوگانه اصلاح یا انقلاب، گذشته است و راه سومی به عنوان گذارطلبی یا تحول خواهی مطرح شده است.

اصلاح طلبان بدنبال حفظ و «اصلاح» حکومت با انتخابات اند، سرنگونی طلبان بدنبال «شکست» حکومت در خیابان اند و تحول خواهان و گدار طلبان بدنبال «تسلیم» حکومت اند. در این راه سوم تغییر از خیابان آغاز می‌شود ولی الزاماً نباید در خیابان پایان یابد. الگوی آفریقای جنوبی، لهستان، شیلی، پرتغال و… نشان از نه انقلاب و نه اصلاح می‌دهد. این نوع گذار تحول‌خواهانه معمولا توانسته به دموکراسی پایدارتری برسد.

دموکراسی پارلمانیِ هر نفر یک رأی لازم است ولی کافی نیست. تجربه قبل و بعد از انقلاب نشان داده که حضور مستقیم افرادی از مناطق مختلف در ترکیب قدرت، به نفع آن مناطق، توزیع منابع میکند. حال باید این حضور را قانونمند و سیستم‌دار کرد.

در باره مکانیزم‌های توزیع قدرت می بایست بحثهای جدی صورت گیرد و از تجارب جهانی نیز استفاده کنیم تا به یک فرم متناسب با کشور خودمان برسیم. ولی اصل مسئله یک تجربه مهم تاریخی برای حل مشکل مرکز-پیرامون و دیگر تبعیضهای مذهبی، اتنیکی، زبانی و… است.

وقتی ما در یک دوی ماراتن، ذهنیت دوی صدمتر داشته باشیم، بعد از چند صد متر دویدن از اینکه به مقصد نمی‌رسیم، ناامید می‌شویم. اما با ذهینت دوی ماراتن وقتی هزار متر دویده باشیم خوشحال و با نشاط هستیم که کلی از راه را آمده‌ایم و بقیه‌اش را هم باید برویم. ما اگر «روندی» به تاریخ و سیر حوادث سیاسی‌مان نگاه کنیم می‌بینیم که ما خیلی جلو آمده‌ایم. حتی در زندانها که سیاه‌ترین جای ج.ا است.

وقتی چشم‌اندازهای کوتاه مدت و نزدیک بینانه می‌دهیم نسل جوانی که در داخل یا خارج از کشور به خیابان می‌آیند بعد از یک سال که جواب نمی‌گیرند، می‌گویند شکست خوردیم. تمام شد. البته برخی «جوان اول»‌های هر جنبش همچنان بر آرمان خواهی شان باقی می مانند و تبدیل به کادرهای جنبش بعدی می شوند.

مرکز ایرانی مطالعات سیاسی

فروردین ماه ۱۴۰۳